بیماری پشت بیماری ......
عروسی خاله جون رو در کمال شادی و خوشی سپری کردیم چون عروسی در منزل دایی جون برگزار شد تو و عرفان پیش بابایی موندی تا بازی کنی و بعد از شام اومدی , با دیدن خاله خیلی ذوق کرده بودی همش میگفتی خاله عروسی شده منم از نبودن تو استفاده کردم و حسابی هنر نمایی کردم ولی خدایی دلم برات تنگ شده بود همین که اومدی محکم پریدی بغلم ,تو عروسی اتفاق ناگواری برام پیش اومد از پله های دایی اینا افتادم خدا رحم کرد که چیزی نشد دستم و پام بشدت آسیب دید همش می اومدی و با دستهای کوچولوت منو ناز میکردی قربون دستهای ناز و مهربونت بعدش به شدت مریض شدی ,سرفه های خلط دار میکردی ؛ یه کوچولو که بهتر شدی به...
نویسنده :
مامان
20:48